و اما......
از 1ماه و نیم پیش که متوجه یه نقطه کوچولوی نازنازی توی دلم شدم (طبق برنامه ریزیم).....بیخیال و فارغ از نگرانی اجازه دادم زمان بگذره تا انشالله بعد از اطمینان از وجود طنین ضربان قلب کوچولوی جدیدمون به خانواده پدریم اطلاع بدم ،و تا اطلاع ثانوی اینجا و بصورت علنی چیزی ننویسم... البته بازم صبر میکنه که به ماه 3 برسم... خداروشکر بعد از آشنایی با خانوم دکتر "ف ک" و ارتباط حسی که از قبل باهاشون بصورت ناخود اگاه در من ایجاد شده بود و بعد از شنیدن صدای قلب جنین که توی مطب ایشون طنین انداز شد.....هر سه تامون احساساتی شدیم، ... خانوم دکتر حسابی بهمون قوت قلب داد و تبریک میگفت و آرزوی سلامتی... چه پشتک وارویی هم میزدی، دکتر به سختی تونست چند تا ...
نویسنده :
آزاده
13:25